دختر واقعاً می خواست امتحان را بگذارد اما فرصتی برای انجام انصاف نداشت. بنابراین ، او بسیار خوشحال شد وقتی که توانست معلم قدیمی خود را اغوا کند. به علاوه ، پدربزرگ یک شکست نبود و هنوز هم توانایی بسیار زیادی داشت. دختر روی آن می نشیند ، الاغ خود را دراز می کند ، و بیدمشک او را بدون کشیدن دامن های خود بزرگ می کند ، در این لحظه سعادت منعکس می شود روی صورت دختر. او می تواند دختر عكس كير در كس را آنقدر هیجان زده کند که لباس هایش را برداشته و از سرطان خم شود ، و او را در معرض بیدمشک قرار می دهد. آنها مدتی است که لعنتی می کنند ، در پوزه های مختلف ، اما پدربزرگ سیری ناپذیر کافی نیست ، روغن کاری را به دختر می دهد و می گوید که او الاغ خود را توسعه می دهد ، و در این مرحله او کنار می ایستد و تماشا می کند. وقتی سوراخ آن به اندازه کافی کشیده شد ، خروس خود را با بزاق روغن می کند و وارد الاغ او می شود و دختر هم اکنون در حال بازی با گربه منقضی شده خود است. معلم منحرف در آن زمان اغلب او را مجبور می کند از بیرون لعنتی کند و تماشا کند. و هنگامی که او قدرت تحمل ندارد ، دخترک دوباره به سرطان مبتلا می شود ، و او به الاغ خود وارد می شود و در آن تمام می شود.